ابوالحُصين انصارى: از اصحاب رسولخدا
از
زندگى او در تاريخ، اطلاعى در دست نيست. گفتهاند: او اهل مدينه و از تيرهبنىسالم
بنعوف بوده و در اوايل هجرت همراه با ديگر اهل مدينه به اسلام گرويده است.[27]
در شأن نزول دو آيه از او نام برده شده: 1. به نقل سُدّى، ابوالحصين دو پسر داشت.
وقتى گروهى از تاجران شام براى تجارت به مدينه آمده بودند، هنگام برگشت، فرزندان
ابوالحصين كه به دعوت آنان به مسيحيّت گرويده بودند، با آنان راهى شام شدند.
ابوالحصين از پيامبر خواست تا فرزندانش را بازگرداند[28]
كه آيه 256 بقره/2 نازل شد: «لاإكرَاهَ فِىالدّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشدُ مِنالغَىّ... =
در دين اكراه نيست. همانا رهيابى [به راه راست]از گمراهى، آشكار شده است...». پيامبر درباره آنان فرمود:
خداوند آنها را دور كند. آن دو، نخستين كسانى هستند كه كافر شدند.[29]
برپايه نقل ديگرى از مسروق، پسران ابوالحصين، پيش از بعثت پيامبر نصرانى شده و به
شام رفته بودند و وقتى پس از هجرت پيامبر با گروهى بازرگان نصرانى به مدينه
بازگشتند، ابوالحصين سوگند ياد كرد كه آنها را رها نكند، مگر مسلمان شوند. آنها
سر باز زده، براى داورى نزد پيامبر رفتند كه آيه پيشين نازل شد و پيامبر(صلى الله
عليه وآله)آنان را آزاد گذاشت.[30]2. پس از نزول آيه پيشگفته و پاسخ پيامبر، كدورتى از حضرت در دل ابوالحصين پديد آمد كه نزول آيه 65 نساء /4 را در پى داشت[31] و او را نكوهش كرد: «فلا وَ رَبِّكَ لاَيُؤمِنُونَ حَتّى يُحكِّمُوكَ فيِما شَجَرَ بَينَهم ثُمَّ لايَجِدُوا فِى أنفُسِهم حَرَجاً مِمَّاقَضَيتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً = به پروردگارت سوگند كه آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اينكه در اختلافات خود، تو را به داورى طلبند؛ آنگاه در دلهاى خويش از آنچه داورى كردى، احساس ناراحتى [و ترديد]نكنند و به طور كامل سر تسليم فرود آورند».
منابع:
اسباب النزول، واحدى؛ الاصابة فى تمييز الصحابه؛ جامعالبيان عنتأويل آى القرآن؛ مجمعالبيان فى تفسيرالقرآن.فتاح آقازاده
[27] الاصابة، ج7، ص78.
[28] اسباب النزول، ص74.
[29] جامعالبيان، مج3، ج3، ص22؛ مجمعالبيان، ج2، ص630.
[30] اسباب النزول، ص74.
[31] جامعالبيان، مج3، ج3، ص22؛ مجمعالبيان، ج2، ص630.